زندگی حقیقی از نظر قرآن
تعریف قرآن از زندگی چیست؟ و قرآن زنده را به چه کسی می گوید؟ آیا تعریف قرآن از زندگی تعاریف متداول از آن است یا قرآن زندگی را چیز دیگری غیر از اینها می داند؟
ابتدائی ترین تعریف از زندگی، که تعریف زیست شناسانه از آن است در حقیقت بازگشت به معنای متعارف از کلمه زنده دارد که به برخورداری از آثاری حیاتی همچون رشد و نمو و حرکت ارادی اطلاق می شد و مطابق آن موجودات به دو گونه جاندار و بی جان تقسیم می شوند. طبعا در پزشکی نیز زندگی را به همین معنا دانسته، مواردی همچون ضربان قلب و تنفس را نشانه زنده بودن می شمارند و هنگامی که به طور مثال بیماری در حال اغما باشد و فقط ضربان قلب هنوز برقرار باشد می گویند علائم حیاتی را دارد.
این معنای متعارف از زندگی مورد تائید قرآن نیز هست چنانچه در مورد رویش گیاهان در فصل بهار می فرماید :
اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها (حدید/17)
بدانید که خداست که زمین را بعد از مرگش زنده می گرداند.
فقط نکته ای که در اینجا وجود دارد این است که خدا حیات بدین معنا را به خود نسبت می دهد می گوید : خدا زمین را بعد از مردنش زنده می گرداند. چنانچه در جای دیگر می گوید: ما گردانیدیم از آب هر چیز زنده را[1]
ورای تعریف زیست شناسانه از زندگی، این کلمه در محاورت عادی بین تمام افراد معنای مشخصی دارد که خصوص زندگی نوع انسان را در بر می گیرد. و حتی وقتی روانشناسان یا جامعه شناسان بحث از زندگی می کنند، منظورشان همین معنا از زندگی است. یعنی اگر روانشناسان حرف از زندگی می زنند و برای برآورد کیفیت آن سنجه های خاصی، همچون برخوردای از نشاط کافی و اعتماد به نفس ،هدفداری و ...تعریف میکنند تعریف زندگی در نزد مخاطبان با تعریف روانشناس تفاوتی ندارد و صرفا سخن بر روی کیفیت زندگی است نه تعریف آن. یا هنگامی که جامعه شناسان در خصوص مسائل مربوط به زندگی اجتماعی انسان بحث می کنند. منظورشان همان معنای مشخص از زندگی در ذهن مخاطبان است.
اما قرآن در هیچ جا از آنچه معمولا به این عنوان شناخته می شود به زندگی مطلق تعبیر نمی کند و کلمه حیات را به تنهایی برای آن به کار نمی برد بلکه از آن به "الحیوة الدنیا" تعبیر می کند. این تعبیر در عین اینکه حیات بودن و زندگی بودن زندگی دنیا را تائید می کند. از اینکه زندگی دنیا، زندگی مطلق گرفته شود باز می دارد.[2] از نظر قرآن زندگی دنیا در قبال زندگی آخرت نا چیز است و ارزش آنکه مقصد و مقصود واقع شود را ندارد . توصیف ها و تعابیری که در قرآن برای "الحیوة الدنیا" آمده نشان از فرع بودن آن نسبت به اصل حیات آخرت است. در اینجا به عنوان نمونه برخی از آیاتی که وصف حیات دنیا در آنها آمده را ذکر نموده، تعابیر به کار رفته در آنها را توضیح می دهیم :
• «و ما الحیوة الدنیا فى الاخرة الا متاع». (سوره رعد، آیه 26)
این آیه می گوید : زندگى دنیا در برابر زندگى آخرت جز "متاع" نیست. متاع به معناى هر چیزى است که خود آن هدف نباشد بلکه وسیلهاى براى رسیدن به هدف باشد و با این تعبیر قرآن تاکید نموده که زندگی دنیا جزوسیله کسب آخرت ارزش دیگری ندارد.
• فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلیلٌ (سوره توبه، آیه 38)
این آیه می گوید : زندگی دنیا که وسیله است و شایستگی اینکه هدف باشد را ندارد در قیاس به آخرت جز اندکی به حساب نمی آید.
• «تبتغون عرض الحیوة الدنیا».(سوره نساء، آیه 94)
عرض چیزى است که خودى نشان مىدهد و بزودى از بین مىرود. خدا در این آیه می گوید شما در جستجوی دنیایی هستید که چنین وصفی دارد
• «و ما الحیوة الدنیا الا لعب و لهو».(سوره انعام، آیه 32)
لعب عبارت است از عملى که به خاطر یک هدف خیالى و خالى از حقیقت انجام گیرد و لهو عبارت است از کارهاى بیهودهاى که آدمى را از کار واجبش باز بدارد. این آیه این حقیقت را بیان می کند که اگر دنیا به صورت مستقل و نه به عنوان وسیله کسب آخرت مطمع نظر قرار گیرد جز لهوو لعب چیزی نیست.
• «و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور».(سوره حدید، آیه 20)
متاع غرور به معناى هر فریبندهاى است که آدمى را گول بزند.
با توجه به آیات فوق قرآن دنیا را وسیله رسیدن به حیات باقی آخرت می داند و قناعت نمودن به آن درمقابل آخرت را قناعت نمودن به اندک در مقابل بسیار و ناپایدار در مقابل پایدار می داند. همچنین استقلال دادن به آن و غرق شدن در آن را مذموم و از قبیل مشغول شدن به لهو و لعب دانسته، کسانی که آن را منهای آخرت می جویند فریب خورده می داند.
آیه دیگرى جامع همه خصوصیات آیات بالا است و آن آیه این است: «و ما هذه الحیوة الدنیا الا لهو و لعب، و ان الدار الاخرة لهى الحیوان لو کانوا یعلمون».( سوره عنکبوت، آیه 64)
این آیه شریفه مىخواهد حقیقت معناى زندگى، یعنى کمال آن را از زندگى دنیا نفى نموده و آن حقیقت و کمال را براى زندگى آخرت اثبات کند، چرا که حیات حقیقى، حیاتی است که مرگپذیر نباشد و زندگى آخرت حیاتى است که بعد از آن مرگى نیست، همچنان که فرمود: « لا یَذُوقُونَ فیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولى وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحیم»( سوره دخان، آیه 56) پس اهل آخرت دیگر دچار مرگ نمىشوند و هیچ نقصى و کدورتى عیششان را مکدر نمىکند، لیکن صفت اول یعنى ایمنى، از آثار حقیقى و خاص زندگى آخرت و از ضروریات آن است.
پس از نظر قرآن زندگى اخروى، زندگى حقیقى و بر طبق حقیقت است، چون ممکن نیست مرگ بر آن عارض شود، برخلاف حیات دنیا.
جای دیگری که قرآن تعبیر حیات را به کار برده در آیه 97 سوره نحل است که می فرماید :
مَنْ عَمِلَ صلِحاً مِّن ذَکرٍ أَوْ أُنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسنِ مَا کانُوا یَعْمَلُونَ (نحل/97)
هر کس عمل صالح انجام دهد در حالی که مومن است، خواه مرد باشد یا زن، به او حیات پاکیزه می بخشیم و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام دادند، خواهیم داد.
در جمله" فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً" حیات، به معناى جان انداختن در چیز و بخشیدن حیات به آن است، پس این جمله به صراحت دلالت دارد بر اینکه خداى تعالى مؤمنى را که عمل صالح کند به حیات جدیدى غیر آن حیاتى که به دیگران داده، زنده مىکند و مقصود این نیست که حیاتش را تغییر مىدهد، مثلا حیات خبیث او را مبدل به حیات طیبى مىکند که اصل حیات همان حیات عمومى باشد و صفتش را تغییر دهد، زیرا اگر مقصود این بود کافى بود که بفرماید:" ما حیات او را طیب مىکنیم" ولى اینطور نفرمود، بلکه فرمود: ما او را به حیاتى طیب زنده مىسازیم.
نظیر این آیه شریفه آیه دیگری است که می فرماید :
" أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها"
آیا آن کس که مرده بود و زندهاش کرده برای او نوری قرار دادیم که به کمک آن میان مردم راه میرود همانند کسی است که صفت وی در ظلمات ( بودن ) است و از آن بیرون شدنی نیست ؟
از نظر این آیه انسان قبل از آنکه هدایت الهی دستگیریش کند شبیه مرده ای است که از نعمت حیات محروم است و حس و حرکتی ندارد ، و پس از آنکه موفق به ایمان شد و ایمانش مورد رضایت پروردگارش قرار گرفت مانند کسی است که خداوند او را زنده کرده و نوری به او داده که با آن نور میتواند هر جا که بخواهد برود، و در پرتو آن نور راه خود را از چاه و خیرش را از شر و نفعش را از ضرر تمیز دهد ، منافع و خیرات را بگیرد و از ضرر و شر دوری کند.
چنین انسانی در پرتو نور علمی که خدا به او عطا نموده، اشیاء را به دو قسم تقسیم مىکنند، یکى حق و باقى، و دیگرى باطل و فانى، وقتى مؤمن این دو را از هم متمایز دید از صمیم قلبش از باطل فانى که همان زندگى مادى دنیا و نقش و نگارهاى فریبنده و فتانهاش مىباشد اعراض نموده به عزت خدا اعتزاز مىجوید، و وقتى عزتش از خدا شد دیگر شیطان با وسوسههایش، و نفس اماره با هوى و هوسهایش، و دنیا با فریبندگىهایش نمىتواند او را ذلیل و خوار کنند، زیرا با چشم بصیرتى که یافته است بطلان متاع دنیا و فناى نعمتهاى آن را مىبیند.
چنین کسانى دلهایشان متعلق و مربوط به پروردگار حقیقىشان است، همان پروردگارى که با کلمات خود هر حقى را احقاق مىکند، جز آن پروردگار را نمىخواهند، و جز تقرب به او را دوست نمىدارند، و جز از سخط و دورى او نمىهراسند، براى خویشتن حیات طاهر و دائم سراغ دارند که جز رب غفور و ودود کسى اداره کن آن حیات نیست.
پیش ازاین گفتیم که حیات حقیقی حیاتی است که مرگ پذیر نباشد با دقت در این معنا روشن می شود که خدای سبحان در کلام مجید خود به انسانهای الهی حیات جاویدانی از سنخ حیات اخروی را نسبت میدهد که با مردن سپری نمیشود ، و پس از مرگ هم در تحت ولایت خدا محفوظ است .
این زندگی مطابق با مجموع ایات قرآن حیاتی است که در آن تعب و فرسودگی نیست ، ذلت و شقاوت نیست ، صاحبان آن زندگی مستغرق در محبت پروردگار خود و خرسند به تقرب درگاه او هستند ، و جز خیر چیزی نمیبینند ، و جز با سعادت مواجه نمیشوند ، در امنیت و سلام به سرمیبرند ، امنیت و سلامتی که آمیخته با خوف و خطر نیست ، و سعادت و بهجت و لذتی که آخر نداشته و از بین رفتنی نیست ، چیزهایی را میبینند و میشنوند که مردم دیگر از دیدن و شنیدن آن محرومند ، عقل و ارادهشان به جاهایی دست مییابد که عقل و اراده مردم دیگر بدان دست پیدا نمیکند ، گر چه ظواهر اعمال و صور حرکات و سکناتشان عینا شبیه به ظواهر اعمال و حرکات و سکنات دیگران است
خدای تعالی هم درباره آنان فرموده : فلنحیینه حیوة طیبة و نیز درباره انسانهای فاقد ایمان فرموده : لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون ، و در عین اینکه همان دل و چشم و گوش که در مردم با ایمان است برای مردم بی ایمان هم اثبات همان را کرده ، آن آثار کاملی که دل و چشم و گوش در مردم با ایمان دارد از مردم بی ایمان نفی کرده ، چنانچه در جای دیگر برای مردم با ایمان روح مخصوصی اثبات کرده و فرموده : اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه .
پس به خوبی روشن گردید اینکه میگوییم برای مؤمن حیات و نوری دیگر است مجاز گویی نبوده بلکه راستی در مؤمن حقیقت و واقعیتی دارای اثر ، وجود دارد که در دیگران وجود ندارد و این حقیقت سزاوارتر است به اینکه اسم حیات و زندگی بر آن گذاشته شود
با همین بیان، علت اینکه چرا آن زندگى را با وصف طیب توصیف فرموده روشن مىشود، گویا همانطور که روشن کردیم حیاتى است خالص که خباثتى در آن نیست که فاسدش کند و یا آثارش را تباه سازد.
آیه مذکور صراحت دارد که با عمل صالح توام با ایمان می توان از نعمت حیات طیبه برخوردار گشت.[1] . وجعلنا من الماء کل شیء حی (انبیاء/30)
[2] . برای واژه «دنیا» دو معنا گفته شده است یکی پست تر بنا بر آن که از «دنائت» گرفته شده باشد و دیگری نزدیکتر بنابر آن که از «دنوّ» گرفته شده باشد. طریحی در مجمع البحرین گوید: (دنیا در مقابل آخرت است و به خاطر نزدیکی اش بدین نام نامگذاری شده است).
در نگارش این مقاله از تفسیر گرانسنگ المیزان استفاده شایانی شده است.