سهم ما در زندگی مان بیشتر از آن چیزی است که فکر میکنیم. ما سهم خود در یک بخش مهم از زندگی مان را معمولا نادیدیده میگیریم. این بخش مهم اندیشه ها، تصورات و داوری های ماست
زندگی ما دو بخش است:
بخشی که ما آن را میسازیم
بخشی که از دست ما خارج است
آن قسمتی که ما آن را میسازیم معمولا خیلی بیشتر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم. یکی از حوزه هایی که بی گمان ما نقش بسزایی در آن داریم و تقریبا همه آن به دست خود ماست تفکرات ماست.
مثلا وقتی پدر یا مادر شما مانع از انجام یکی از تصمیمات شما میشوند. تصور شما این است که پدر و مادرتان به شما زور میگویند. اما این قضاوتی است که شما میکنید. حقیقتی که معمولا شما هم خودتان میدانید آن است که آنها به شما زور نمیگویند فقط شما را خیلی دوست دارند و گاهی این دوست داشتن آنها باعث میشود که اندکی در رفتارشان اشتباه داشته باشند البته معمولا خیلی کمتر از آنچه ما فکر میکنیم . چه بسا در موردی که برای ما پیش آمده اگر آن قضاوت زود به هنگام نبود در مییافتیم که در واقع حق با آنهاست و مانعت آنها به خاطر جنبه ای از کار است که ما بع علت علاقه مان به انجام آن ندیده بودیم. اما تصویری که ما از آنها ساختیم نگذاشت که به خوبی حرفهایشان را بشنویم.
تصورات نقش مهمیدر زندگی ما دارند. و بهتر است بگوییم این در حقیقت تصورات ماست که زندگی ما را میسازد:
کودکی که بزرگتر او به اشتباه برای ساکت کردنش او را از لولو خوره ترسانده است. چه بسا سالهایی از کودکی خود را با ترس از تاریکی به سر ببرد به گمان اینکه در تاریکی لولو خوره هست. حال اینکه نه لولو خوره واقعیت دارد و نه او لولو است. لولو خوره را او در خیال خود با حرف یک بزرگتر ساخته است.
زندگی ما بی شباهت به اتاق تاریکی نیست که تا قبل از روشن شدن اتاق اشیاء جور دیگر دیده میشوند و جور دیگر تفسیر میشوند و بعد از روشن شدن اتاق است که به تصورهای چند دقیقه قبل خود میخندیم.
برای کودکی که قرقره نخ مادرش را برداشته و با آن بازی میکند. دیگر قرقره نخ معنی ندارد. او با ساخته ذهن خودش سرگرم است که مثلا غلتک آسفالت کاری است. گریه اش هم به خاطر از دست دادن قرقره نخ نیست به خاطر از دست رفتن غلتک است.
ماشین خیلی از ما نیز در اصل وسیله حمل و نقل ما نیست. به اشتباه جزئی از شخصیت ماست. پس مشکل من خرابی بیش از حد ماشین ارزان قیمتم نیست . در حقیقت مشکل من فقدان ماشین گران قیمتی است که من آن را جزئی از شخصیت مورد آرزوی خود میدانم. مگر نه که پراید هم همان کاری را میکند که پژو میکند.
داستان آن چند نفر که در تاریکی به تماشای فیل رفتند و هر یک عضوی از فیل را لمس میکردند شنیده اید. یکی خرطوم را گرفته بود و فیل را به ناودان تشبیه میکرد، دیگری گوش فیل را گرفته بود و آن را به باد بزن تشبیه میکرد. آن یکی هم پای فیل را لمس کرده بود و آن را به ستون تشبیه میکرد.
مشکل حمید که فکر می کند آدم بدشانسی است این نیست که در واقع آدم بدشانسی است. مشکل او این است که شانس را که واقعیت ندارد حقیقت میپندارد و خود را در دهان لولو خوره بد شناسی تصور میکند. برای کسی که زندگی را مسابقه بخت آزمایی میداند دیگری خوش شانس است و او بدشانس و تلاش و اندیشه اساسا جایی ندارد که بخواهد قبول کند چقدر از زندگی را خود او ساخته است.
پس میبینید سهم ما در زندگی مان معمولا خیلی بیش از آن چیزی است که تصور میکنیم مخصوصا در آن بخش از از مسائل زندگی مان که ما به اشتباه آنها را میبینیم یا به اشتباه تفسیر میکنیم.
ما باید به جای تصورات موهومی که نسبت به عالم داریم تصوراتی واقعی بگذاریم. به هر چیزی همان اندازه بها بدهیم که ارزش دارد نه بیش از آن و نه کمتر از آن و سعی کنیم واقعیت را فدای تصورات و پندارهای خود و دیگران نکنیم.
امیرالمومنین در حدیثی زیبا می فرمایند: « کور آن کسی نیست که چشم ندارد، بلکه کسی است که بصیرت ندارد. (کنزالعمال، حدیث 1220)
بصیرت همان دیدن واقعیت و داوری صحیحی است که شخص با بصیرت در امور مختلف دارد. تصور اولیه ما این است که واقعیت همان چیزی است که ما با چشم می بینیم. اما باید بدانیم آنچه زندگی ما را می سازد در حقیقت تصور و ذهنیت ما در مورد آن چیزی است که با آن مواجه می شویم و اگر این تصور اگر درست و مطابق با واقع نباشد در حقیقت باید بگوییم از دیدن واقعیت کور بوده ایم. درست شبیه به همانهایی که در تاریکی به تماشای فیل رفتند.
وهم و عقل دو قوه مقابل با هم در انسان هستند. وهم منشاء تصورات خلاف واقع انسان است و عقل قوه تحلیل و درک واقعیت هاست. برای دیدن حقیقت بایستی عاقل شد و هر چه انسان عقل را در خود تقویت کند در جنبه انسانیت کاملتر است چون عقل ویژگی انسان است و موجودات دیگر از آن بی بهره اند. در روایتی آمده است که پیامبران را خدا برای تقویت عقل انسانها مبعوث نموده است و در روایات امامان معصوم علیهم السلام که خود از خطای در اندیشه همچون عمل مصونند در مورد عقل و عاقلی سخن بسیار است. به عنوان نمونه در حدیث حضرت صادق (ع) آمده است: عاقل کسى است که در قبول حق آرام و نرم باشد، و در مقابل سخن حق انصاف بدهد، و در مقابل باطل سرکش باشد، و با قول باطل و ناحق مخالفت کند. ( مصباح الشریعة، ترجمه مصطفوى، ص159)